خودم را به دستش سپردم، در آغوشش آرام گرفتم، نگاهمان در هم گره خورده است، پلک نمیزند،من در این نقطه از جهان، در آغوش معبودم، درگیر احساس خوشبختی غیر قابل وصفی هستم، معبود من، مرا رها نکرده است، در این زمان، مرا محکم تر به سمت خودش می کشاند، دلم ضعف میرود، چشمانم را آرام روی هم می گذارم، نفسم را حبس میکنم، می خندد،شیرین می خندد، میتوانم احساسش کنم، رد انگشتانش را روی دستم میبوسم، دنبالش میکنم، دستانش را میفشارم، سرم را به سینه اش میچسبانم و غرق میشوم، غرق میشوم در دنیایی از عشق، در دنیایی از زندگی، در دنیایی از مهربانی،غرق میشوم در جهانِ زیبای آسوده خاطرم.

معبودِ من، دوستت دارم. صدای آرامی مرا به سمت خودش میبرد. من نیز دوستت دارم، بسیار.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها